سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]
ای همنورد وادی شبهای بی کسی... - نازنین غزل غزل داد
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    بیا. عزیزم. بیا و 
      طراوت آن سالها را به گونه های ترکیدهء من نشاندی
     .به این آسمان برگردان.
     چه دیر فهمیدم آهنگ صدای تو و موسیقی یکی ست..
      دیگر من مانده ام و جام خالی لحظه ها
      نزدیکتر بیا هنوز هم صید ناب ترین لحظه ها را
    باید از گیسوان تو پی گرفت
    سلام.به روح پاک و بهشتی تو برادر عزیزم..محمد جان..کاش بودی عزیز. کاش بودی میدیدی چگونه عطر حضورت در عمق لحظه هایم جاریست..کاش بودی و میدیدی.؟ولی تو نیستی که ببینی..

     

    تقدیم.به روح اسمانیت..

    ازعشق؛ تا عشق..اعتنا مکن؛..

     

     ؛ من به تو دل سپرده ام.
     .تو به من اعتنا مکن.
     ؛جوابم ار نمی دهی 
     .طعنه مزن جفا مکن
     ؛قبلهء حاجات منی.
     .روی نشان نمی دهی.
     ؛ گاه نماز می شود
      واجب من قضا مکن؛
     ؛ صورت ظاهرم مبین.
     ..جان به لب رسیده ام.
     ؛ راضی اگر نمی شوی.
     به این هم اکتفا مکن؛
     ؛ جز تو که ناز می کنی
     .با که نیاز آورم
     ؛ غریب این دیار را
     به حال خود رها مکن؛
     ؛ تمام آرزوی من
      در تو تمام می شود.
     ؛ تمام کن بهانه را
     طفره مرو ریا مکن ؛
     ؛ تو از من آشناتری
     .به درد سینه سوز من.
     ؛ امان من بریده ای
     بخند و اعتنا مکن ؛
     ؛ بزن. بزن به تیغ غم
     . ببند و زیر پا فکن .
     ؛ نشان گرفته ای مرا 
     .بزن ولی خطا مکن 
      چه می شود که بگذری.
      به روی من نیاوری.
     ؛ بجرم هر سبک سری
     . چون و چرا به پا مکن
     ؛ من به امید لطف تو
     . دست طلب گشاده ام.
     ؛ چاره اگر نمی کنی
      وعده بده وفا مکن؛
    وعده بده وفا مکن؛؛

    .............................................................................

    . دیگر کسی نماند و تنها تو با منی  
     رفتن از برم همه اما تو با منی..
     بار سفر به مقصد خورشید بسته ام..  
     این سایه است در پی من یا تو با منی.. 
     در این کویر تشنه سیراب از عطش
     با سینه ای به وسعت دریا تو با منی .   
     سمت خداست عقربهء چشم های تو....  
     دیگر چه جای قبله نما تا تو با منی...  
     امشب از کوچه می گذرم بی هراس تیغ..  
     می دانم ای قلندر شبها تو با منی..  
     ای همنورد وادی شبهای بی کسی

     تا سرزمین روشن فردا تو با منی...   

     با من بمان که در دل این دشت پر هراس. 
     ............تنها تر از خدایم و تنها تو با منی ..
     .........تنها تر از خدایم و تنها تو با منی
    ............................................................................................



    عزت اله قهرمانی ::: دوشنبه 84/4/27::: ساعت 1:19 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 2
    بازدید دیروز: 21
    کل بازدید :126827
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ای همنورد وادی شبهای بی کسی... - نازنین غزل غزل داد

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<